شعر شراب آلوده شاعر محمد بزاز
آفریده هر کسی، چشمانِ جذابِ تو را …
قبلهی من کرده او، دامانِ محرابِِ تو را …
گوئیا آیاتِ عشق از آسمانِ نازل شده
بر دلم پاشیده انوارِ قَمَرتابِ تو را …
شورِ شیداییِ من هم رنگِ رویایی گرفت
هر شَبی دیدم در آن، ای وااایِ من! خوابِ تو را …
ای شَرابآلوده دل را مبتلایَت کردهای
میچِشَم از جامِ لبها، بادهی نابِ تو را …
بیمَحابا بَر حصارِ بازوانَم تَن بده
تا که آرامَش کنَم، آغوشِ بیتابِ تو را …
جز خَرابی، آخرِ دلدادگیام کافریست
دیدهام خود، حالو روزِ خیلِ طلابِِ تو را …
شاعر : محمد بزاز
دیگر اشعار و دکلمه های شاعران سایت عشق زیبا
شعر هرچند بعید شاعر آرزو یزدانی
شعر دوست دکلمه و شعر بانو لیلی آزاد