شعر پاییزِ سرد شاعر فردوس اعظم دکلمه بارانا
خلاف میل خودم از بهار دل كندم
كه داده اند به پاییزِ سرد پیوندم
به روی آینه ی دل غبارِ تنهایی است
و من به بی کسی ام تلخْ تلخْ می خندم
میان خاطره های سراب گم شده ام
برای دیدن خود سخت آرزومندم!
چه اتفاق عجیبی برایم افتاده ست
که در نهایت اندوه باز خرسندم!
تمام منظره های بهار بی معناست
و چشمهای خودم را به زور می بندم!
****
تورا نمی برم از یاد تا نفس دارم
که من به عشق تو و عهد خویش پابندم
شاعر : فردوس اعظم
دکلمه : بارانا
تنظیم و میکس : اکبر ترکان