انگور خنده شاعر فردوس اعظم
انگور خنده شاعر فردوس اعظم
فصل بهار نه! که شکوفاتری از او
آیینه لب گزید که زیباتری از او
گل از لطافت تو به وجد آمد و شکفت
خندید و گفت وه! تو فریباتری از او
چیزی شبیه غلغله در چشمهای توست
دریا قبول کرده که غوغاتری از او
انگور خنده های تو کی می شود شراب
زیرا شراب گفت که گیراتری از او!
تا شب بدید خرمن موی سیاه را
کنجی خزید و گفت که سوداتری از او!
تنها کنار توست دلم زنده میشود
گفته دَم مسیح مسیحاتری از او
آنی که هیچ واژه اسیرت نمی کند
من هر چه خوانمت تو پریساتری از او
شاعر : فردوس اعظم
بیشتر بخوانید
دلنوشته دوست واقعی نویسنده نیلا آوان
عاشق غریب شاعر خوانش شعر فریبا اسلامی
فرشته ها خاص دختراست نویسنده خوانش مصطفی باقرزاده
این دیوانه کیست شاعر نسرین جهاندیده خوانش شهلا رضاپور
اشعار شاعران
فردوس اعظم
امین شیرزادی
بنفشه انصاری
بیوگرافی و شعرهای خارجی