باید از عشق یکی کم بشود از یزدان غلامی
باید از عشق یکی کم بشود!!
تا غزل ساده ی مبهم بشود!!
.
باید این درد کمی صبــــر کند
تا جوان پیر شده خم بشود
.
باید این فاجعه چندان بشود
تا دلم دل شده محکم بشود
.
پس از هر خنده به خود من گفتم
آری این خنده به شب غم بشود
.
هر کسی مهلت مصرف دارد
نوش داروی تو هم سم بشود
.
هفت سال است جهانم خشک است
چشم من کاش کمی نم بشود
.
دل من باز کمی می لــــرزد
. نکند زلزله ی بم بشود!
.
می روم تا که بماند بی من
بلکه حوای من آدم بشود
.
تا غزل ساده ی مبهم بشود!
باید از عشق یکی کم بشود!
.
به قلم زیبای : یزدان غلامی
دیگر اشعار و دکلمه های شاعران سایت عشق زیبا
عاشقانه های تنهایی شعر احساس پوچ از نیما پارسا ( صبا )
من رویاهای زیادی در سر دارم از علی سلطانی با صدای فرح امیدی
شعر خواستم…اما نشد از آنجلا راد