شعر گنجشک های احساس شاعر لاله سیاه
شعر گنجشک های احساس شاعر لاله سیاه
می خواهم بروم
باید بروم جایی دیگر
جایی که گنجشک های احساسم از سرما
نلرزند
گریه نکنند
نمیرند
خودم را دوست ندارم
وقتی رو بروی آیینه می ایستم
از خودم می ترسم
دیگر هیچ گنجشکی ندارم
دهانم بوی تعفن می دهد
دهانم را که باز میکنم
ته دلم را می بینم
پر از جسد است
همه شان از سرما مرده اند
برای رفتن دیگر دیر شده
هوای دلم برای همیشه ابری شده
همیشه برف می بارد
من راز فصل ها را دیگر فراموش کرده ام
برای همیشه در زمستان گیر کرده ام
من سردم است
من سردم است
دلم گریه می خواهد
می خواهم ببارم
ولی هرگز نخواهم بارید
چشمه ی چشم هایم یخ زده، برای همیشه
رو بروی آینه می ایستم
دو نفر را می بینم
روی یخ ها سر می خورند و میرقصند
یکی شان چقدر شبیه من است
دست بر مو هایم می سایم
نه! نه!
من چقدر شبیه یکی شان بودم، آن وقت ها
آن وقت ها که دلم گرم بود
آن وقت ها که دل ها را سرد نمی کردند
نمی شکستند
امروز در حیاط خانه مان قدم می زدم
گنجشکی را دیدم
زیر درخت انجیر
همانی که خودم کاشته بودم
روی زمین افتاده بود
چشمانش را بسته بود
بغلش کردم
به خانه بردمش
پتو پیچش کردم
ولی فایده ای نداشت
بیدار نشد
دیگر دیر شده بود
برای همیشه خوابیده بود
شاید هم مرده بود
در اخبار شنیدم پاییز در راه است
بیچاره چقدر زود مرده
همیشه همین طور است
همیشه دیر می شود
خانه دلت که سرد شد
گنجشک هایش که مردند
دیگر دیر شده
دیگر فایده ای ندارد
من به رویشان نمی آورم
مثل همیشه می خندم
نکند ناراحت شوند
نکند غصّه بخورند
نکند گنجشک هایشان بمیرند
ولی آنها چه؟
فراموششان نمیکنم
هیچ وقت آن روز ها را فراموش نمی کنم
هنوز دلم گرم بود
هنوز گنجشک هایم زنده بودند
گر چه هوا سرد بود
ناگهان همه جا تاریک شد
دلم سرد شد
گنجشک هایم یکی یکی یخ زدند
افتادند ته دلم
همه شان مردند
بوی تعفّن می دهم
دلم می خواهد ببارم
دلم می خواهد بروم
ولی کجا؟
کجا را دارم بروم؟
دیگر فایده ندارد
خیلی دیر شده
دیگر پر از جسدم
پر از جسد
برای همیشه
آه! برای همیشه
شاعر : لاله سیاه
بیشتر بخوانید بشنوید
موج عشق شاعر حسن اسدی شبدیز خوانش شعر لیلا موسوی
شعر جادوی شب شاعر مینو پناهپور خوانش شعر دایی رضا
شعر کوچه های خاکی شاعر شهراد میدری خوانش محسن جورابلو
دلتنگ پدر شاعر علی جوکار اجرا سهیلا صفایی سیروس ارسطونژاد