غزل پیراهن از حسن اسدی شبدیز دکلمه لیلا موسوی

غزل پیراهن از حسن اسدی شبدیز دکلمه لیلا موسوی
غزل پیراهن
از زردی پیراهنت،گلخانه ام پاییزشد
ازجنبشِ عطرتنت،آشوبِ رستاخیزشد
چشم تو پرهیز مرا با نازِ «لیلایی» شکست
مینایِ پرجوشِ جنون،درساغرم لبریزشد
نرمایِ دستت یکنفس،گرمای دستم شدولی
شرمِ غرور انگیز تو،پیراهنِ پرهیزشد!
لبهای آتشخیز من،درحسرت یک بوسه،سوخت
احساس من،قربانیِ شرمِ غرورانگیزشد!
گلباده ی افسونگری،درچشم مستت موج زد
مژگانِ تیر انداز تو،آن شب،شراب آمیزشد!
تارشته ی پیوندراتقدیر،آسان بگسلد
درپنجه ی شوم فلک،شمشیرِحرمان،تیز شدـ
بعدازتوای زیبای من،زیبای زرّین پیرهن!
یک زشتِ یلدایی بدن،همبسترِ«شبدیز»شد
به قلم زیبای : حسناسدی شبدیز
دکلمه : لیلا موسوی
دیگر اشعار و دکلمه های شاعران سایت عشق زیبا
شعر ای کـه ندارمت از یزدان غلامی
به میهمانیت امدم از نجمه سعادتی خاطره
مجموعه اشعار کوتاه دلگفته های مهلا