فراق شاعر مژگان معدنی
فراق شاعر مژگان معدنی
شب
قدم زنان
بر دل سررفته اش
پچپچه سر می داد..
های های می رفت
نبض اتاق..
بندبند
جالباسی
خوابش حرام شد،
وقتی
گونه های مردانه اش
تخت خالی را
بوسه میزد
گل تنهای
روی بالش
شکفت
پرپرشد
عطرزنی
از فرسخ ها
شنیده شد
ازتاب گلویش
شاهرگ مردانه ا ش
سقوط کرد
حالا دیگر مردی نیست
تاباران بوسه
بتکاند
گل شکفته
پرپرشده اش را
جان دهد
ونقش بالشش کند
شاعر : مژگان معدنی
بیشتر بخوانید
شعر آهنگ عاشقی شاعر سوده آریا
مجموعه اشعار کوتاه سپید شاعر فریبا فدایی
شعر سپید بامن بمان مهربانم شاعر نیلوفر بهراد
شاعران
مژگان معدنی
فرزانه مراسلی
ماهرخ خوش سوزن
بیوگرافی و شعرهای خارجی