غزل چشمهی خورشید شاعر بنفشه انصاری پرتو
غزل چشمهی خورشید شاعر بنفشه انصاری پرتو
این غزل، شرح دهد، حالِ پریشانِ مرا
یا که؛ آتش بِزَنَد، این دلِ ویرانِ مرا
قصّهی کوچِ تو وُ بغضِ من وُ آتشِ دل،
“تا/زیانی” بِزَنَد؛ پایه وُ بنیانِ مرا
لحظهها دربدرِ ساعتِ شمعی، خاموش
بِشْمُرَد … طاقتِ بیداریِ چشمانِ مرا
لکنتِ بغضِ قناری، شده “همآوایم”
تا که”سازی” بِزَنَد “گوشهی” زندانِ مرا
مژده دادی، که به خوابم، گُذَری تازه کنی
یا که روشن بِکُنی، دیدهیِ حیرانِ مرا
اشکِ باران، ستمِ هقهقِ تو، با دلِ من
تا … خودِ صبح، بِبارَد، غمِ پنهانِ مرا
“مذهبِ” سوتهدلی، پیشهیِ اَجدادم بود
بِکُشَد در، دلِ “دین” یوسُفِ “ایمانِ” مرا
پرتوِ چشمهی خورشید، بتابَد بر دل
تا نوازش بِکُنَد، پیکرِ بیجانِ مرا
شاعر : بنفشه انصاری (پرتو)
بیشتر بخوانید بشنوید
سفارتخانه عشق نویسنده عرفان نظرآهاری
دلنوشته سلطان قلب مادر نویسنده نریمان خوانش متن هلنا
بداهه ای مهربان رفیق لیلا رضاوند خوانش سیدیوسف صفوی هیر
بم عاشقانه های ناتمام نویسنده ویدا فیروززاده خوانش محمد حسینی