جوراب کاموایی نویسنده فرشته محمودی خوانش متن مرتضی خدام
جوراب کاموایی نویسنده فرشته محمودی خوانش متن مرتضی خدام
عاشق جوراب کاموایی مامان بودم
یادمه وقتی می خوابید
می رفتم از بالاسرش برمی داشتم
می پوشیدم وذوق می کردم
هفته ی اول زمستون بود
هواخیلی سرد شده بود
دستام یخ می کرد تواون هوای سرد
وتو اون مسیر طولانی مدرسه تا خونه
گاهی دستامو می بردم جلوی صورتم وها می کردم تا کمی گرم بشم
یه روز که رفتم خونه مامانم گفت
حمیدجان برو برفای حیاطو پارو کن
زیر لب غرغر زدم وگفتم سردمه
پامو که گذاشتم تو حیاط گفتم پدر نداشته باشی همینه دیگه همه کارارو باید خودت انجام بدی …
دستام ودماغم قرمز شده بودن از سرما
مامان یه چای گرم اورد گذاشت پیشم ویه لبخندی زد وگفت ممنون پسرم
بعد یه نگاه به دستام کردو…
چند روز گذشت
یه روز که از مدرسه اومدم خونه طبق معمول مامان گفت حمید برو یه نون بخر
درو وا کردم برم که مامان از پشت سرصدام زد
برگشتم به جفت دستکش بافت قشنگ تو دستش بود گفت بپوش پسرم ….
بدون معطلی گرفتم وپوشیدم
چه گرم بود
اون سال با اون دستکش کلی حال کردم آدم برفی هم درست کردم ..
چند سال می گذره ولی من دیگه جورابای کاموایی مامانوهرگز ندیدم
یه روز دیده بودم مامان داشت یه چیز می بافت و…
چه قدررنگ دستکشام شبیه رنگ جوراب مامانم بود….
نویسنده : فرشته محمودی
خوانش : مرتضی خدام
..
دانلود خوانش نوشته جوراب کاموایی
بیشتر بخوانید بشنوید
شعر پنجره شاعر خوانش شعر لیلی آزاد
شعر من شاعر نسرین جهاندیده خوانش شعر هلن محمدنیا
تولد دوباره شاعر حسن اسدی شبدیز خوانش شعر لیلا موسوی
شعر شراب عشق شاعر طاهره داوری خوانش شعر فریبا دادگر