شعر بسیار زیبای تنفر از مریم نوری
تنفر *
آنقَدَراز تو و اسم تو تنفر دارم
در سراییدن نفرت چه تبحر دارم !
می زنم گردن قلبی که زتو یاد کند
در قصاص دل خود نیز تحجُّر دارم
مهربانی ِ مرا دیده ای و خام شدی !
قدرت ِ بدشـدنی فوق ِ تصور دارم!
گفته بودی که حجابم دلتان را برده…
از لج ات واهمه از واژهء “چادر” دارم
زجرکش کرده مرا, خواسته ای گریه کنم
من ولی خنده کنان قصد تمسخر دارم
مثل قلک پُرم از خرد شدنهای دلم
خردتر گشته غرورم…. وَ دلی پُر دارم
وقت ِتکخوانی ِ تمرینی ِمن رفت ،کنون
روزِ اجرا ست … ببین ؛ سمفونی و کُر دارم
ای که امید به درمانگری ات بی عقلی ست
در مداوای دلم مدرک دکتر دارم!
هرکسی شعر مرا خوانده از اوممنونم
برساند به شما … باز تشکر دارم !
مریم نوری