شعر زیبای مرداب آرزوها از پرستش مددی
گاهی گلوی ماه من ، از آب خشک است
مثل کویری، از عطش سیراب ، خشک است
گاهی دلم می گیرد از پروانه بودن
حتی میان نشئه ی مهتاب ، خشک است
تن می دهم بر تار گیسوی تو گاهی
وقتی صدای مانده در مضراب ، خشک است
می خوانمت حتی کنار رود وقتی
نیلوفر از آواز ِدر مرداب ، خشک است
تصویر من ، ایهام دارد در نگاهت
وقتی نگاهت سمت و سوی قاب ، خشک است
باور بکن ، آنقدر بی تابم که بی تو
وقت قرار سینه ی بی تاب ، خشک است
احساس من با تو رقم خورده است در شعر
حتی هوای داخل گرداب ، خشک است
من می پرستم چشم هایت را که در من
شوق “پرستش” دارم و محراب ، خشک است
پرستش مددی