شبی غمناک و بارانی شاعر سودابه طهماسبی
شبی غمناک و بارانی شاعر سودابه طهماسبی
شبی غمناک و بارانی ، من و دریای طوفانی
شب و تنهایی وباران ، به چشم تر غزل خوانی
ز یک سو شبنم چشمان ، دگرسو قطره ی باران
یکی شور و یکی شیرین ، به دریا دانه افشانی
لبان سرکش دریـا ، به شوق سطح ساحل ها
به هر موجش دهد پیغام ، خبر از بوسه خواهانی
به ناز دلبر دلکش ، شده دریا چنین سرکش
بریزد پای معشوقش ، صدف ها را چه ، مجانی
در این برزخ سرای خوش ، صدایی آنچنان میخوش
به گوشم پچ پچان پرسد ، ز احوال پـریشانی
به او گفتم که ای دریا چه خواهی از من رسوا
شیار غم ، گواه غصه ها ، در خط پیشانی
اگر ساحل نشین هستم ، به امیدت دلی بستم
که این آخر امیدم را ، مده بر بــاد ، ارزانی
من ازمیخانه ء هستی، نـبردم لذت مستی
مخواه دیگر به سرمستی ، برم عمری به پایانی
نـخواهم زندگانی را ، نـه عمر جاودانی را
که نه دلبستهء خاکم ، نه خواهم گنج کیهانی
مـن امـشب بـا تـو تنهایم ، پـر از حس تـمنایم
صدایم کن که می آیم ، در آغوشت بـه مهمانی
غروبـت را دهم سوگـند ، که با خونـم زده پیوند
شبـی غمناک و بارانی ، رسان مرگم به آسانی
شاعر : سودابه طهماسبی
بیشتر بخوانید
دلنوشته زیبای بی خوابی
شعر زیبای لبخند شاعر سیمین بهبهانی
شعر بی تو شاعر نجمه زارع دکلمه زهره رضایی
شعر چه کردی شاعر دکتر افشین یداللهی خوانش شعر شییده
بیوگرافی و شعرهای خارجی