وقتی دلم به روسری تو دچار شد از پژمان اصلانی
وقتی دلم به روسری تو دچار شد
بر سرنوشت من گرهی نو سوار شد
شب ریخت روی صورت ماهت دو لاخه مو
چشمم از آن زمان همه شب زنده دار شد…
تابیدی و به جسم زمین جان رسید باز
دی ماه من ز گرمی رویت بهار شد
آزاده بود دل، چو غزالی به کوهسار
اما به دام زلف تو آخر شکار شد
آدم به اختیار خود از عرش رانده شد!
با دیدنت ولی چه بی خود و بی اختیار شد…
رفت از سرم هوای می و مستی و شراب
وقتی که چشم های تو آن شب خمار شد
تقدیر عشق تو همه رسوایی است و بس
مانند شیخ شهر که بی اعتبار شد…
به قلم زیبای : پژمان اصلانی
دیگر اشعار شاعران سایت عشق زیبا
غزل بهانه ی دل از آنجلا راد
شعر برف از جمشید مهتاش
شعر زیبایی محض از اردشیر هادوی