شعر غروب و نداشتنت از یاس کرمانی دکلمه رضا کاظمی (دایی رضا)
باز هم درد
زخمِ یک دلتنگیِ مزمن
در حوالی غروب،
که متلاشی میکند
احساسم را..
باید دلم را
به دارِ
شعرهایِ آتشینم بیاویزم
تا نجوا نکند بی قراری اش را
به گوش بادهای هرزه
باید نگاهم را
به قدمهای پاک زمین پیوند زنم
تا نلغزد در هوای واژه های
رنگارنگ دروغین..
باید تو را پنهان کنم
در نایاب ترین
زوایای اشعارم …
باید تو را بنویسم
بر خش خش برگهای رقصان
که قدم نزند کسی
مهربانیت را…
تو را بیرون باید کشید
از لای افسردگی های عریان
رنگ زد
سایه روشن لبهایت را…
و به آغوش کشید
داشتنت را …
هنوز تو را
کم می آورم گاهی
برای از تو سرودن
جهانی لازم است
غرق در واژه ها…
آکنده از احساس….
به قلم زیبای : یاس کرمانی
دکلمه : رضا کاظمی (دایی رضا)