شعر بازشیطان برمن دیوانه دام آورده بود مجتبی سپید
بازشیطان برمن دیوانه دام آورده بود
برسرم فهرستی ازافکارخام آورده بود
ظاهرا از قبل میدانست تنهایم که شب
برمن یک روز بی همخانه شام آورده بود
روی سینی کاسه ای پرآش وآنسوی بخار
باخودش تصویری ازیک جفت جام آورده بود
درترافیک عجیب کوچه ی صدچشمها
بردر همواره مشکوک اتهام آورده بود
دخترهمسایه ی دیواربردیوارکاش
مثل سابق آش را ازپشت بام آورده بود
هم شکارش کرده بودم هم شکارم کرده بود
فرض کن صیاد برصیاددام آورده بود
مشتبا بودم برایش حال آقا مجتبی
باخودش تا میتوانست احترام آورده بود
نذر دارد یا نظرالله واعلم مانده ام
دخترک این تحفه رامحض کدام آورده بود
باطنا دلتنگ هم بودیم اما ظاهرا
قلب او از قلب من کمتردوام آورده بود
شاعر : مجتبی سپید
دیگر اشعار شاعران سایت عشق زیبا
غزل بسیار زیبای مترسک بهاری از علی توکلی
شعر بسیار زیبای پاییز شاه و دکلمه از کورش خزاعی
شعر زیبای خواب از محسن پیری و دکلمه لیلی آزاد
شعر بسیار زیبای خاطره از روح اله اصغرپور
دلنوشته های یک دیوانه از داوود قاسم زاده شماره یک
داستان صوتی زیبای سنگ صبور فاطمه از بانو فرح امیدی
جدیدترین تکست های عاشقانه بسیار زیبا از بانو مریم