شعر بسیار زیبای همرنگ جماعت از امین جهانبخشی
همخوابِ غم و دردم ، در بسترِ آلوده
ای کاش که عطرت را ، از سینه بشویَم من
” یک عمرِ که شبگردی ، تاوانِ گناهم شد
بر پای پر از تاول ، باید چه بگویم من ”
هر بوسه از این تیشه ، بر پیکرِ سنگی زد
فرهاد و غم تلخی ، در سینه ی او شیرین
” دردِ دل عاشق را ، با رفتنِ هر معشوق
یک گوشه ی تنهایی ، سیگار کُنَد تسکین ”
لعنت به پلیدی ها ، لعنت به گناه عشق
آن عشق هوس باز آن غارتگرِ آغوشم
گیسوی تو بختم شد ، ” دل ، مرده ی تاریکی”
یک گوشه نشین از غم ، یک خسته ی خاموشم
“ای چرخِ فلک تا کی؟ گردون تو چپ گَردست”
یک لحظه مدارا کن ، حالا که زمینگیرم
“دریای پریشانی ؟ یا وحشتِ قلابی؟؟
با تو پر از آشوبم ، بیرون زِ تو میمیرم”
شنگولِ غم و دردم ، در یک شب پژمرده
چون کلبه ی ویرانی ، متروکه ی متروکم
” با حسرتِ تنهایی ، میسوزم و میسازم
وقتی به همه دنیا ، وقتی به تو مشکوکم ”
” در شهرِ کَر و کوران ، آیینه فروشم من ”
آینده ی خود را با ، یک خاطره کردم دود
” خواهی نشوی رسوا ، همرنگ جماعت شو؟!؟!
همرنگ کدام ِ این؟؟؟ جمعیت رنگ آلود ”
شاعر : امین جهانبخشی
دیگر اشعار شاعران عشق زیبا
شعر بسیار زیبای مهتاب عاشقی از پرستش مددی
دلنوشته زیبا نوشتن زنانه همیشه درد نیست از مریم اسدی
اشعار کوتاه عاشقانه بسیار زیبا از سهیل پرند
شعرهای کوتاه و متن های ادبی از راضیه برخورداری
دلنوشته بسیار زیبای عاشقانه از یداله رحیمی (امید)