شعر سنگ صبور از جواد الماسی دکلمه مریم حبیبی
سوختم در غم آنکس که وفادار نبود
عشق من پاک ولی گرمی ٬ بازار نبود
.
مثل آیینه شکست شیشه ی قلبم به جفا
این دل خون شده ام در پی آزار نبود
.
بس که آزرده دل از بازی دوران دارم
سرنوشت با من و با بخت و دلم یار نبود
.
گریه مهمان من و خنده ز لب قهر ولی
بی گناه اشک برازنده ی رخسار نبود
.
بازی چرخ و فلک بود ٬گله از که کنم
هیچکس مثل من از بخت طلبکار نبود
.
چهره پنهان کنم از آینه و٬ آینه هم شرم کند
غیر من هیچ کسی ٬ بر من عزادار نبود
.
دشمنم دوست شد و ٬ دوست به من دشمن حیف
غیر از آن دوست کسی ٬ در پی پیکار نبود
.
سرنوشت خواست که نامم بشودسنگ صبور
سینه تنگ است چرا محرم اسرار نبود ؟
به قلم زیبای :جواد الماسی
دکلمه : مریم حبیبی
دیگر اشعار و دکلمه های شاعران سایت عشق زیبا
شعر شور یلدا از مرتضی شاکری دکلمه آرام اسحاقی
مسافر قصه های هزار و یک شب من سیده سارا صالحی
شعر آهای یلدا از محمد عبادی (سالِک) دکلمه مجید فانی