نخستین شعر از اردشیر هادوی
نخستین شعر من وقتی رقم خورد
که چشمان تو را آن گونه دیدم
درون دفتر کم نقش ذهنم
خیال نقش چشمت را کشیدم …
نخستین شعر من وقتی رقم خورد
که واژه در نوشتن از تو وا ماند
از آن روزی که شمشیر نگاهت
درون سینه ی درمانده جا ماند
نخستین شعر من وقتی رقم خورد
که دیگر اطلسی ها مرده بودند
عزای مرگ گل های ته باغ
گل چشم تو را آزرده بودند
نخستین شعر من وقتی رقم خورد
که جای آسمان ، شعر تو تر شد
به پاس احترام چشم خیست
تمام دفترم زیر و زبر شد
نخستین شعر من وقتی رقم خورد
که از چشمت غزل گردیده جاری
غزل باریده بود از چشم خیست
تمام آن شب سرد بهاری
نخستین شعر من ، شعر نگاه است
نگاه آشنا با نور مهتاب
نگاهی مملو از شعر و ترانه
نگاهی مونس شب های بی خواب …
به قلم زیبای : اردشیر هادوی
دیگر اشعار و دکلمه های شاعران سایت عشق زیبا
شعر دفتر شعر از عباس چگینی
نیمه ی گمگشته شعر و دکلمه لیلی آزاد
سرانجام غزل خواهم گفت از پرستش مددی