شعر خواستم شعر بگویم از لیلی محمدی
خواستم شعر بگویم قلمم زار گریست
چشم دفتر سر این شانه ی دیوار گریست
آمدم نقش تو را بر سر قالی بکشم
تار و پود غزلم بر سر آن دار گریست
عزم کردم که تو را از نظرم پاک کنم
دل به امید خوش لحظه ی دیدار گریست
روح بیمارم و در کالبدم درد ازل
جگرم در عطش سینه ی تب دار گریست
فال حافظ که زدم گفت نخواهی آمد
طوطی فال فقط بر من بیمار گریست
بعد تو سقف غزل های مرا باران شست
عنکبوتی که نمرد از غم آوار گریست
.
به قلم زیبای : لیلی محمدی
دیگر اشعار و دکلمه های شاعران سایت عشق زیبا
شعر زیبای یلدا از علی قیصری و دکلمه نگار هادی
شعر بسیار زیبای عکس تو از آنجلا
غزل کبوترهای بی بالی و دکلمه از مجید نگین تاجی