غزل تنهایی از شهلا محمودی با صدای حسین زنهاری
در دیاری که محبت شده بازیچه ی دست
یک نفر داشت به چشمان شما دل می بست
یک نفر اهل دیار غزل تنهایی
که غریبانه دلش با همه ی عشق شکست
آمدی تو شبی از پشت حصار غربت
و بر این بوم خیال اطلسی نور نشست
چشم هایت غزل ساده ای از عشق سرود
و چه زیبا شدم از عشق چه لبریز چه مست
ریل هایی به موازات هم و دور از هم
نرسیدیم به آنجا که به هم می پیوست
آسمان ! پنجره ای باز کن امشب که دگر
تار و پود دلم انگار به یکباره گسست
خواندم از شور، تپش ،نور و این یعنی که
یک نفر منتظر آینه ها اینجا هست
یک نفر اهل دیار غزل تنهایی
که غریبانه دلش با همه ی عشق شکست
به قلم زیبای : شهلا محمودى
دکلمه : حسین زنهاری
.
دیگر اشعار و دکلمه های شاعران سایت عشق زیبا
رهایی از علی جوکار همراه دکلمه بانو لیلی آزاد
دلنوشته نازنین از محمد عبادی (سالک) دکلمه مدرس زاده
وقتی در این زمانه ندارند باورم از یزدان غلامی