غزل کبوترهای بی بالی و دکلمه از مجید نگین تاجی
پیشکش به پیشگاه شما خوبان
برای کوچ می میرد کبوترهای بی بالی
و نقشی سرد جا مانده ز گلها بر تن قالی
به رقص مرگ می افتد سپاه برگها بر گل
ز بید سبز و بالای سپیدار کهنسالی
نمیپیچد درون گوش این پس کوچه ها دیگر
صدایی،ناله ای، دردی،ز مرد قرن یخچالی
عرق می ریزد از فرط خجالت چشم آیینه
ز شرم چهره های چرب آدمهای پوشالی
زمین وامانده در زنجیر استبداد و میمیرد
زمان در انحصار این تفکرهای تو خالی
دریچه چشمهایش خیس یک باران دلتنگیست
کجا جا مانده اما گریه های خوب خوشحالی
به گل مانده ست رخش ورستم اندرچاه بی دردی
چرا از درد نامرد برادر کُش نمی نالی؟
شعر و دکلمه : مجید نگین تاجی
دیگر اشعار و دکلمه های شاعران سایت عشق زیبا
شعر به انتظار تو ام از اشرف السادات کمانی
شعر بسیار زیبای صبر غزل از شرایع تکلیف
شعر زیبای شب یلدا از جواد الماسی دکلمه نگار هادی