شعر غم هجران از آنجلا راد
همه شب دست من و دامن تو تا سحرم
چه کنم تا که دل از عشق تو بیرون ببرم
از زمانی که شدم عاشق و دلبسته ی تو
تو چه دانی که از این عشق چه آمد به سرم
سرخی روی من از گرمی دستان تو نیست
تب عشق تو چنین کرده مرا خون جگرم
قول دادم به خودم تا که بشویم غم عشق
چه کنم کز غم عشق تو در آمد پدرم
تو نداری خبر از این دل بیچاره ی مست
ولی هر لحظه من از راز دلت با خبرم
غم هجران تو را تاب ندارد دل من
از همان شب که تو رفتی به خدا در به درم
رفتی و هیچ نگفتی که چرا می گذری
وای از آن روز به کوی تو بیفتد گذرم
به قلم زیبای : آنجلا راد
https://telegram.me/Angella_sher