دلنوشته بسیار زیبای عاشقانه از یداله رحیمی (امید)
تو با کدامین دسته مرغان مهاجر رفتی؟!
که هیچ فصلی نشان از تو ندارد و هیچ نسیمی طراوتت را.
دیگر حتی آسمان هم حال مرا خوب نمی کند…
مگر غروب هایش که رها می شوم ،سبک بال از جاری ِاشک های نداشتنت.
تنهایی قفسی ست سخت از اندوه و حسرت و اشک
کدام واژه رابرگزینم که شرح دل دهد وقتی …
تمام اندوه مرا چند واژه به دوش می کشند ،چند واژه که دست و پای بودنم را بسته اند و
اسارت مرا به تصویر می کشند
و بدترین
قطعه ی شعر من این است که تنهایی به چشم ِ هیچ رهگذری خانه ندارد و
و همان دردی ست که کشیدنش با روح و جان و تنت رقم می خورد و جز سکوت ثمره ای نداشته و نخواهد داشت.
شاعر : یداله رحیمی (امید)
دیگر اشعار و دلنوشته های شاعران سایت عشق زیبا
شعر بی طاقتی نکن از حمزه کریم تباح فر (دکلمه)
شعر به روز تلخ میخندم از احسان امیر سالاری (دکلمه)
شعر بسیار زیبای مسافر باران از سعیدعلی پور
شعر بسیار زیبای عشق سفرکرده از محمدعبادی(سالِکـــــــــ)
داستان صوتی زیبای سنگ صبور فاطمه از بانو فرح امیدی
شعر بسیار زیبای تنهایی از نیما پارسا ( صبا )