درون من مردی ست از اردشیر هادوی دکلمه ابرام خیام
درون من مردی ست
که هر شب
درون سلول پوستم قدم می زند
و با تابش اولین اشعه خورشید
خودش را با طناب خاطراتت
به دار می آویزد
بدون این که
هیچ امیدی
به پایان حبسش داشته باشد
درون من مردی ست
که هر روزش را
شب می کند
بدون اینکه دریچه ای از سلولش
به سمت خورشید چشمانت
باز شود
درون من مردی ست
که می میرد و می میرد و می میرد
اما کسی لاشه اش را
دفن نمی کند
و تعفن پیکر خاطراتی که در حال متلاشی شدن است
همه ی دنیایش را
به گند کشیده است
درون من مردی ست
که بدون تو
انگار نیست …
شاعر : اردشیر هادوی
ترجمه فرانسوی : اردشیر هادوی
با صدای : ابرام خیام
Mon homme intérieur
Chaque nuit
Promenades dans les cellules de la peau
Et avec les premiers rayons du rayonnement solaire
Lui-même avec une corde souvenirs
Hangs
sans la
Aucun espoir
Ont terminé prison
Mon homme intérieur
Chaque jour
La nuit
Sans la fenêtre de sa cellule
Les yeux au soleil être ouvert
Mon homme intérieur
Qui meurt et meurt et meurt
Mais l’un de ses troncs
Non enterré
Et la puanteur des corps en décomposition dans les mémoires
Tout son monde
La puanteur est tirée
Mon homme intérieur
Cela sans vous
Sinon …
شاعر : اردشیر هادوی
ترجمه فرانسوی : اردشیر هادوی
با صدای : ابرام خیام
دیگر اشعار و دکلمه های شاعران سایت عشق زیبا
شعر زیبای ای مرد من همراه با دکلمه مینا کاظمی
پشت دریاها شهریست از مریم ب دکلمه مجید فانی
غزل زیبا با نام غزل بوسه از اکرم مومن پور