شعر بی طاقتی نکن از حمزه کریم تباح فر (دکلمه)
بی طاقتی نکن که به ما جان نمی رسد
چون شاخه ی گلی که به گلدان نمی رسد
پاییز آنچنان به جهانم نشسته که_
آذر گذشته است و زمستان نمی رسد!
این پنجره گشوده شده بر کدام اُمید
وقتی صدای من به خیابان نمی رسد
دستی که روز وصل به دامن نمیرسید
شبهای هجر هم به گریبان نمی رسد
آن جنگجویی ام که به پایان کارزار
چیزی نمانده است و به میدان نمی رسد
من خود شنیدم از دهن عاشقی که گفت :
دردی که دیده ایم به درمان نمی رسد
شاعر : حمزه کریم تباح فر
دکلمه : حمزه کریم تباح فر
دیگر اشعار شاعران سایت عشق زیبا
شعر به روز تلخ میخندم از احسان امیر سالاری (دکلمه)
شعر بسیار زیبای مسافر باران از سعیدعلی پور
شعر بسیار زیبای عشق سفرکرده از محمدعبادی(سالِکـــــــــ)
داستان صوتی زیبای سنگ صبور فاطمه از بانو فرح امیدی
شعر بسیار زیبای تنهایی از نیما پارسا ( صبا )
شعرهای و دلنوشته های زیبا از سیدمحمد میری