شعر بسیار زیبای طلوع عشق از پرستش مددی
ماهی که با طلوع تو بیدار می شوم
با خنده ی تو تشنه ی دیدار می شوم
آبی که در زلال تنت غوطه می خورم
رودی که در مسیر تو بر دار می شوم
آئینه ای که روبرویت می نشانی ام
هر روز با نگاه تو اقرار می شوم
هرشب کنار بغض سکوت سیاه خویش
از انحنای حادثه انکار می شوم
وقت “پرستش” ات بغل عاشقانه هام
هر لحظه پای چشم تو بیمار می شوم
حالا نشسته ام که ببینم رخ تو را
دلداده ی تبسم دلدار می شوم
پرستش مددی